زنانه

یک تجربه!!!

زنانه

یک تجربه!!!

آدم معمولی‌

یک چیزی میگم یک چیزی می‌شنوید،زندگی‌ آدمهای روشنفکر از زندگی‌ آدمهای معمولی‌ خیلی‌ سخت تره. آدمهای معمولی‌ مثل من می‌تونن به راحتی‌ ناراحت شن و ناراحتیشونو ابراز کنن.هر نظری دارن درباره هر کسی‌ بدن.عصبانی‌ شن و دنیا رو کن فیکن کنن.به بقیه بگن که ازشون ناراحتن.دادوبیداد کنن و در موقع لازم حتا توهین و تحقیرو هم چاشنی‌ قضیه کنن. آدمهای روشنفکر باید آروم باشن.باید بگن از فلان قضیه ناراحت نمیشم چون ارزششو نداره.فلان آدم نمیتونه منو ناراحت کنه چون من بزرگتر از اونم.من میبخشم،من عصبانی‌ نمیشم.فلانی رو همونجوری که هست می‌پذیرم.فلانی فلان خصوصیت مثبت رو داره یا اونو تو من تقویت می‌کنه و از این دست فلان شعرها!!!

آقا مخلص کلام،شوهر دوست جانمان دارد با شدت و صورت تمام به این بانوی روشنفکر خیانت می‌کند و ایشون هر بار در جواب بنده که می‌پرسم با ایشون صحبت کردن یا خیر میگن هنوز عصبانی‌ هستن و اصلا فکر خوبی نیست که تو عصبانیت نشست و صحبت کرد!یعنی‌ این آقای نسبتا نا محترم حتا نمیدونه که دوست جان میدونه که ایشون می‌رن ددر دودور!!! به عنوانه یک آدم معمولی‌ به شدت عصبانی‌ هستم.

هر شب تنهائی‌!!?

هیچی‌ دیگه از وقتی‌ همخونه رفته ما(ما و مادرمان)خونه نشین شدیم.حالا نه اینکه فک کنید نشستیم غصّه می‌خوریم و این صوبتا!نه خیر! نشستیم حرف می‌زنیم و فیلم میبینیم.مامان میگه میدونی‌ چندوقت یه دل سیر ندیدمت؟ میگم از عید که پیشت بودم؟ میخنده...چشمای سبزش می‌خندن،میگه از دنیا اومدن آقا داداش!

برید بگید تکنولوژی بده

آقا حالا هی‌ بیایید و برید بگید تکنولوژی بده! خیلی‌ هم خوب! اصلا می‌شه باهاش صدای یکی‌ رو بشنوید که همش میخواستید بدونید چه شکلیه. با تشکر از وایبر حومه و خانواده آقای رجبی!

همخونه جون به ایران میرود

فک و فامیل همخونه جون دارن برگ ریزون می‌کنن و همخونه جون داره بار و بندیل می‌بنده که بره ایران.این وسط هی‌ به من غر می‌زنه که سوغاتی چی‌ ببرم؟! بهش میگم عزیز دلم شما پرپس اوف تریپت چی‌؟ میگه دارم میرم برا عزای فامیلم.میگم خوب این که سوغاتی نداره.داری برا ده روز میری و برمی‌گردی.میگه خوب پس مامانم گفت براش ۲ تا بلیز مشکی‌ بخری.

مادرمان

هیچی دیگه به سلامتی و دل خوش مادرمان  تشریف آوردند و قدم بر چشم ما گذاشتن.

کلی خوردنی و زیور آلات و هدایای نقدی به دستمون رسید.

میدونم که خیلی بدجنسیه ولی به نظرتون حاج خانم والده همخونه جان نمی تونستن یه تعارف خشک و خالی بزنن که آیا ما اینجا چیزی لازم داریم یا خیر؟