زنانه

یک تجربه!!!

زنانه

یک تجربه!!!

Proposal and Saw

آآآآآآآآآآه خدای من.....................


خوبین اینشالا؟؟؟؟

هیچ سورپرایزی در کار نبود. ما هردو به صورت فلاکتباری درگیر این درسای... هستیم و اینقددددددکار سرمون ریخته که حدنداره.

پس به قول این برزو خان این همخونه جان همین نداشت میومد خونه سر راه نصق شبی یه گل فروشی پیدا میکنه که هنوز باز بوده؟؟؟؟بعد یه شاخه گل میخره . باز یه جای دیگه همون باز نبوده یه ساعت هم میخره که تاکید میکنم تا لحظه ای که از تو جعبه در اومد ایشون فک میکردن بندش دور دست دو دور میپیچه.بعد مه بار شد معلوممان گشت که یک دستبند هست و یه ساعت!!!!!!!

از ما عکس نخواهید..........جان راحتتر میتوانیم بدهیم تا عکس..................

هیچ چیز خاصی هم نیست........

ولی از حق نگذریم من یه مدتی بود که همینجوری گیر میدادم به همخونه جون و میگفتم من دلم میخواد مثل این خارجی های خیر و بهره ندیده ازم پروپوز(Propose)بشه.هر فیلمی هم که میدیدیم حتما یه آه جگرسوز میکشیدیم که آآآآآآآآآخخخخخخخخ مادر جان کاش ما هم به خارجی شوهر کرده بودیم.

دوهفته پیش همخونه روز تعطیل گیر داد که باید بره دانشگاه کار داره.منم هرچی جز زدم با خودش نبرد گفت تو میای نه خودت درس میخونی نه میذاری من به کارم برسم.........

منم اینقد ناراحت بودم که حد نداشت زنگ زدم دوست صمیمیم و کلی بهش غر زدم.

بعدم دوش گرفتم و خوابیدم به سلامتی.

بعد احساس کردم یه صدایی میاد.(من چون مازوخیسم دارم از نوع حاد وقتی تنهام حتما(تاکید میکنم)حتما فیلم ترستاک میبینم.)چشمامو بار کردم و دیدم داره اون تیکه ای از Sawرو نشون میده که با اره یارو پای خودشو میبره(من اینقد این فیلم رو دیدم که یه بار شب هالووین در حضور جمع گفتم(Ohhhhhhhh,come on man what are u waiting for,do it now!!!!!!!!!!)یعنی کل جمع تا آخر شب با یه خالت خاصی به من نگاه میکردن.

میگفتم چشاموباز کردم دیدم این صحنه هستش گفتم ای بابا ای پاتو داری میبری ها ببین چه جوری منو از خواب پروند!!!!!!!!!!و دوباره چشامو بستم.چند لحظه بعد احساس کردم یکی بالا سرمه.دیگه چشامو باز کردم که ببینم مثل اینکه نوبت ما شده پامونو ببریم که دیدیم نچچچ!!!همخونه هستش.

همینجوری زل زده بود به من و سعیم میکرد که دستمو که گذاشته بودم زیر سرم در بیاره.

بعد دیدم داره یه چیزایی هم میگه بچه!!!

بعد میگم هااااااااان چی میگی ننه؟؟؟؟

میگه هانی.ای ام آن مای نیز.............میگم واااااااااااااااااا........................میگه ویل یو مری می؟؟؟

بعدم یه انگشتر مثل این خارجکی های خیر و بهره ندیده در اورد از جیبش..........

دیگه بعد از شیش سال میشد گفت نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آش کشک خالست دیگه....................

گفتیم یس............

یارو هم بالاخره پاشو برید و دوید ببینه زن و بچه ش زنده ان یا نه!!!!!!!!!!!!!

من همیشه میدونستم این فیلم تو سرنوشت من یه نقش مهم پیدا میکنه.............

بعله دیگه.......

من امتحان دارم برام دعا کنین........

خواهش میکنم

Anniversary

چی بگم والا.گاهی حرفم نمیاد اصلا.

یه چیز واقعا لوس و بی نمک بگم.پنجشنبه سالگرد نامزدنگ من و همخونه جون میباشد.اصلا هیچ ایده ای ندارم که چه کنیم شاید اینشالا همخونه خواست ما را سورپرایز کند.ما که امتحان داریم و حال سورپرایز کردن خودمان را هم نداریم چه برسد به کس دیگر!!!

کلا به دلیل امتحانات پشم و پیلمان ریخته است.باورتون نمیشه بگم شبا تو خواب دندونامو به هم فشار میدم در حد تیم ملی!!!

حالم از خودم و این وضعیت مزخرف به هم میخوره.به همخونه میگم آخه به تو هم میگن مرد؟؟؟

بگو نمیخوام بری دانشگاه حق ادامه تحصیل نداری.باید بمونی خونه رو تمیز کنی.

غش کرده از خنده!!!

ای خدا مرد هم مردای قدیم!!!


تازه ایشان میفرمایند برا دکترا برنامت چیه؟؟؟

خدایا خودمو که نه ولی درسامو بکش!!!

MUG

از دیروز یه فکری افتاده توسرم.

2 سال پیش که هنوز دانشجو نبودم عشق کارایی رو که دانشجوها میکردن داشتم.دلم میخواست ماگ بخرم و هر روز توش تی بگ و ـبجوش بریزم و یه شال گنده بپیچم دور گردنم و برم تو لایبری دانشگاه بشینم و درس بخونم.تازه پا میشدم میرفتم لایبری مک گیل و کتاب میخوندم و میرفتم تو حال.

الان دو ساله که دانشجوام باورت میشه هنوز ماگ نخریدم؟؟؟سر کلاسام هم زوری میرم چه برسه به اینکه بخوام برم لایبری درس بخونم.

اوف............