زنانه

یک تجربه!!!

زنانه

یک تجربه!!!

سریال مستر سیریش و همخونه جون و من قسمت ۱۰

خوب حسش اومد.

مامان من زنگ زد و تسلیت گفت و این شد که یکبار دیگه پای همخونه و مادرشون اینبار به  همراه پدر گرامی به منزل گشوده شد.

یعنی دقیقا سه ماه بعد فوت مامان بزرگش بود که دسته جمعی تشریف اوردن.

دیگه پدر محترم ما هم در جریان قرار گرفتن.البته از اصل جریان که نچ!!!از گوشه و کنارش.مثل یه آشنایی مختصری بین حضرات هست.

الان اگه باز هم گول خوردین که دیگه تموم شد و عروسی باید بگم گول خورتون ملسه.

خلاصه که ایشونا نازل شدن منرل ما و بابا جون ما هم یه بررسی دقیقی کردن.

بعد از تشریف بردنشون هم فرمودن اینا خیلی مومن هستن من دختر بهشون نمیدم.(در این قسمت رو به والده محترم بنده نمودن و فرمودن ریششو ندیدی؟)

بعدا(فرداش)معلوم شد معیار ایشون برا شوهر دادن دخترشون اینه که با طرف احساس نزدیکی نموده و بتونن در محضرشون یه پیک ودکا بزنن.

خلاصه که بنده یک گریه و زاری مبسوطی راه انداختم که بیا و ببین!

پدر محترم که دیدن من به تشکیل خانواده زیاد علاقه د ارم تصمیم گرفتن خودشون دست و آستین رو بالا زده و یکی رو باب میل خودشون پیدا کنن.

دیگه خانمی که شما باشین (شایدم آقا)

دیگه هرکی پسر داشت از آشنایان گرامی یک باری زنگ خونه مارو در اون مدت زده بود.

یعنی اوضاعی بود که مسلمان نشنود کافر نبیند.