زنانه

یک تجربه!!!

زنانه

یک تجربه!!!

سال نو مبارک

دارم کامنت میگذارم برای یک نازنین کامنتم که پابلیش میشود تاریخش یک فروردین 1391 است.

اشکهام میپکه روی کیبورد.

سال نو مبارک

آخرین خبر

الان که بیشتر از چند ساعت تا تحویل سال باقی نمونده نشسته ام و دارم خودمو توی سیزن های قدیمی کرمینال مایند و کانال داسک غرق میکنم تا بلکه فراموش کنم که باز سال تو میشود و من از تمام کسانی که دوست دارم دورم و نمیتونم در لحظه سال تحویل صورتشون رو ببینم و واکنششون رو لمس کنم.

دارم فیس* بوک رو بالا پایین میکنم و سفره هفت سین خاله زاده ها و عمه زاده ها رو در سر تا سر کره خاکی تماشا میکنم و پیام های تبریک شاد میگذارم براشون و کامپلمنت هایی با یه نموره تم فانی. گلایه هاشون که چرا عید افتاده به این شب که هیچ جوره نمیشه تعطیلش کرد.

یادم می افته که من هم باید هفت سین بچینم.هفت سینی که غیر سبزه هیچ چی ندارم براش.

برای من امروز با روزای دیگه فرقی نداره! همخونه که تا هفت یا بیشتر سر کار خواهد بود چون وب دمو داره و باید روش کار کنه.خودم هم که هفته دیگه امتحان دارم و پرزنتیشنی که هنوز نمیدونم راجع به چی خواهد بود!!!

سفره هفت سین رو هم باید چید و عکس گرفت و گذاشت تا مامان ببینه و نفهمه که چطور از بن پوسیده م.......


راستی عیدتون مبارک

کرم ضد چروک!!!

بعد از دو هفته که از اسباب کشی کشنده ما گذشته امروز حاج خانم تصمیم گرفتن در تماس تلفنی که با آقازادشون داشتن ما رو هم مشعشع کنن!

همخونه میگه بیا مامانم میخواد باهات صحبت کنه.یه صلوات میفرستم و به خودم فوت میکنم و گوشی رو میگیرم. بعد از سلام و احوال پرسی یه زره زور میزنه بعدم میگه حالا خونه جدید خوبه.میگم بعله ممنون.میگه راحت شدی؟ چشام چهارتا  میشه از لحن ایشون!!! میگم خوب جامون باز شده بعله مرسی که پرسیدین!

یه ذره این پا و اون پا میکنن بهد میفرماین راستی اون کرمه بود برام گرفته بودی. بدجنس میشم میپرسم کدوم من براتون خیلی کرم گرفتم!

میگه آخه با بابا مشترک استفاده میکنیم زود تموم میشه!

میگم چشم ببینم اگه کسی اومد میگم بیاره براتون.فوری میگه فلانی داره میاد(یکی از دوستای من) میفهمم همخونه بهش گرا داده.میگم چشم اگه جا داشت میدم!

وقتی خدافظی میکنم لبخند میزنم.همخونه میگه دیدی گفتی مامانت زنگ نزده بفرما!

میگم هانی جان شما ماشالا بهش همه هینت ها رو داده بودی قربونت.

تبریک گفت. کرمش تموم شده بود. خلاصه که یه ذره صبر میکرد میتونست زنگ بزنه حموم زایمونمون رو هم تبریک بگه!

همخونه جون اخم میکنن میفرمایند تو هم که همش غر بزن.اصلا پزتیو نیستی هااااااا

میگم بعله ظاهرا کرمهاشون هم تموم شده بود.میگه آره بخر بده فلانی ببره.


حسش نیست و الا ازتون میپرسیدم سه تا قوطی 50 میل تو 4-5 ماه تموم میشه.(کرم ضد چروک ها نه کرم دست!!!)


???

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

Sweet Home

سلام 

من همون آدم بدی هستم که همتون رو میخونه ولی چیزی نمینویسه.

چشمه م  خشکید!

اینقدر ناگواری در این مدت بر من گذشت که...

از خونه سابقم اسباب کشی کردم.شب اول توی خونه جدید همخونه بغلم کرد و گفت اویدوارم خونه جدید برات خوشبختی بیاره.آمین


شرح این مدت رو خواهم نوشت به زودی اما فکر کنم باید رمز بذارم.