زنانه

یک تجربه!!!

زنانه

یک تجربه!!!

آخرالزمون!!!


دارم با مامان ویدیو چت میکنم میخواد بره و منم ولش نمیکنم.هی میپرسم چه خبر چه خبر؟

تو همین هیر و ویر دختر خالم مثل قاشق نشسته از راه میرسه.خواهرم از یه جا که من نمیبینم و فقط صداش میاد میگه برات چی بیارم. دختر خاله جان هم هی میگه هیچی اومدم اینا رو بهت نشون بدم و برم.

مامان که دیگه روش رو هم کرده اونور میگه چیه به من هم نشون بدین.دختر خاله جان که داره تلق تلق یخای توی لیوانشو هم میزنه(مگه هوا گرم شده که یخ تو شربتاتون میندازین؟) میگه هیچی عکسای آتلیه مه اوردم با سنی(خواهر محترم ما) ببینیم. دیگه من از این ور شروع میکنم به جیغ بنفش کشیدم که هی وایه من! هی میگم چه خبر میگی هیچی! مامان خانم! این عروس شده به من نمیگین؟؟!

قبل از اینکه مامان دهن باز کنه اوشون(دختر خاله جان) میفرمایند که ما جوش نکنیم که هیچ خبری نیست.همینطوری!؟! دلشون خواسته برن عکس بگیرن!!! بعدم میفرمان!که شب فایلشو میذارن رو اف بی که ما هم ببینیم و تماس از جانب مادر جان فرت میشود!!؟

شب؟!که ما چک میکنیم قبل از ما یه بانچ(گله/بر)آدم قبل از ما کامنت گذاشتن پایین عکسای ایشون که چه جیگر شدی و به به و ...

ما تنها یک کامنت میگذاریم مال کل آلبوم به این مضمون :" عزیز جان شما میخوای پو*رن استار بشی یا شدی داری خبرشو اینجوری آروم آروم بهمون میدی؟؟!"

خدا فردا صبح ما رو ختم به خیر کنه الهی آمینشو نشنیدمااااااااااااااااا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد