زنانه

یک تجربه!!!

زنانه

یک تجربه!!!

سریال مستر سیریش و همخونه جون و من قسمت ۶

خلاصه که برگشتیم به وضعیت سابق.

منم خوشحال بودم فک کنم.(من کلا یه خورده از احوالات خودم مطمین نیستم هیچوقت.)

تا اینکه...

دوتا اتفاق مهم و تو اون مدت افتاد.یکی اینکه مستر سیریش که همخونه نتونسته بود بپیچونتش و جریان رو فهمیده بود(فهمیده بود که ما باهم در ارتبطیم و ظاهرا یه علاقه ای هم ایجاد شده.)به صورت خودجوش در یه حرکت شخماتیک به مامان من زنگ زده بود و براش ماجرارو تعریف کرده بود به علاوه مقدار زیادی پیاز داغ و مخلفات.که نمیدونم بیمارستان نمیره دیگه اصلا و دانشگا رو میپیچونه و این دست خزعبلات که البته قسمت زیادیش راست بود(یه دوستی داشتم در حد تیم ملی ایشون به مستر سیریش علاقه مند شده بودن و راپرت منو میدادن به ایشون.)یعنی بگم مامانم در حد اانرژی هسته ای عصبانی بود از دستم و میخواست بدونه که چرا من جریانو بهش نگفتم؟؟؟واگر چیز جدی هستش چرا ایشون خبر ندارن و از این دست.

دوم اینکه یکی از بچه های سال بالایی که دو سه باری به ما جزوه و کتاب داده بود و ترجمه هامون رو انجام داده بود رفته بود خدمت مادر محترم بنده و یه کتابی از من پیشش بود داده بود به ایشون و گفته بود اگه میشه در مورد فی فی خانم با شما صحبت کنم.ایشون بسیار جوون برازنده ای بودن (خدا واسه ننه ش حفظش کنه)که نصف دخترای دانشگا چشمشون گرفته بود ایشونو و همه یه عرض ارادتی میکردن خدمتشون. و خوب در اون مقعیت که حرف جدی بین من و همخونه نبود دامبو جان(همون دوست تپلم)معتقد بود حیفه این موقعیتو از دست داد مخصوصا که تا فارغ التحصیلی بیمه امام زمان بودیم از لحاظ جزوه و ترجمه و کتاب.

مامان هم که ایشون رو در صحنه حاضر میدید و همخونه رو حتی یه بارم ندیده بود اصرار پشت اصرار که به این بنده خدا یه روی خوشی نشون بده.

حالا من این وسط نه میتونستم به همخونه جون بگم جریان چیه که یه وقت فک نکنه من هولم نه میتونستم فکمو از تو اون جریان بکشم بیرون جون اونم بالاخره یه چیزی بود که نصف دانشگا براش دندون تیز کزده بودن.

این جریانا بود تا اینکه یه اتفاق سوپر خفن افتاد.


ادامه دارد.

نظرات 8 + ارسال نظر
mitra جمعه 17 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 06:12 ب.ظ

kojai nisti ? Baba dastan yademoon mireha ,zood be zood benevis:-)

پرنیان جمعه 17 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:37 ق.ظ http://missthinker1992.blogfa.com

کجایی تو؟؟موندیم تو کف!!

mitra چهارشنبه 15 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:17 ب.ظ

ghablan harooz mineveshti chi shod pas :-)

میرسم خدمتتون.

پرنیان سه‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:28 ق.ظ http://missthinker1992.blogfa.com

خوووووب؟؟چه اتفاقی؟
عجب مستر سیریش نامردی کردااا...

بانو سه‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 05:23 ق.ظ

یه اتفاق خفن... یعنی چی بود؟؟... منتظرم..

نهال سه‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 05:10 ق.ظ http://nahal87654.persianblog.ir

چه جالب زود بیا بقیشو بگو

شهرزاد سه‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 03:25 ق.ظ

منتظر ماجرای سوپر خفنیم

Mahsa دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 04:29 ب.ظ

چه اتفاقی؟ من که ماجرا جوووووووووووو زود بیا تعریف کن کشی ما رو همه چیز رو سریالی کردی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد