بخوام باهاتون روراست باشم کل قضیه از اونجا شروع شد که یکشنبه مامان میخواست با دوربین سوپر پرفشنال من عکس بگیره و دوربین شارژ نداشت.باطریش ریغ رحمت سر کشیده بود.مامان با موبایل خودش،من و همخونه عکس گرفت اما این مانع نشد که غر نزنه و نگه مگه تو با این دوربین عکس نمیگیری؟؟! راستش حسابی رفتم تو فکر،بار آخری که با دوربینم عکس گرفتم کی بود؟کجا بود؟ عدم عکاسی من البته برمیگرد به نا علاقمندی همخونه جون به هنر عکاسی.مثلا شما فکر کن ما یه فایل عکس داریم به اسم وکیشن. عکسای این فایل مجموعه ای از تصاویر من و همخونه جان در راهروهای هتلهای مختلف. این سوال تو ذهن من به وجود اومده که آیا ما مخالف تمدن گذشته ،تاریخ و باستان شناسی هستیم؟ ما ضد هنر هستیم؟ ما چی هستیم؟؟!
دارم کم کم به این نتیجه میرسم که روزایی که کارم خیلی زیاد و باید صد در صد حواسمو بدم به کار میشینم و اینجا براتون فلسفه میبافم! وقتایی که سرم خلوت و دارم چایی و کافیهای پی در پی که برام میادو مینوشم اصلا حتا یادم هم نمیفته که میتونم بنویسم!!! یکی دیگه از عمده مسائلی که باعث میشه بنویسم نبودن دوست و یار گرانمایه همخونه جان عزیز دله.وقتایی که ایشون هست من عمده فلسفه بافی هم رو با ایشون قسمت میکنم و شما از خوندن لاطائلات من راحت هستین!
یه اتفاق دیگه هم این وسط مسطا افتاده که همانا بودن مادر جانمان در هوای سرد و پاییزی اینجا و گفت و چایی در خدمت این بزرگوار است.
هرکی هرچی دلش میخواد بگه،اما من از آدمهایی که یه رابطه رو بدون توضیح قطع میکنن خوشم نمیاد.نمیفهممشون.فکر میکنم طرف مقابل این حقو داره که بدون چرا تو یه روز تصمیم گرفتی کمرنگ شی یا بری و تو افق محو شی!!! بعضی اوقات دلت میخواد زنگ بزنی به فلانی و ازش بپرسی آقا چی شو یهو؟خوبی آیا؟(منتالی منظورمه!)
یک چیزی میگم یک چیزی میشنوید،زندگی آدمهای روشنفکر از زندگی آدمهای معمولی خیلی سخت تره. آدمهای معمولی مثل من میتونن به راحتی ناراحت شن و ناراحتیشونو ابراز کنن.هر نظری دارن درباره هر کسی بدن.عصبانی شن و دنیا رو کن فیکن کنن.به بقیه بگن که ازشون ناراحتن.دادوبیداد کنن و در موقع لازم حتا توهین و تحقیرو هم چاشنی قضیه کنن. آدمهای روشنفکر باید آروم باشن.باید بگن از فلان قضیه ناراحت نمیشم چون ارزششو نداره.فلان آدم نمیتونه منو ناراحت کنه چون من بزرگتر از اونم.من میبخشم،من عصبانی نمیشم.فلانی رو همونجوری که هست میپذیرم.فلانی فلان خصوصیت مثبت رو داره یا اونو تو من تقویت میکنه و از این دست فلان شعرها!!!
آقا مخلص کلام،شوهر دوست جانمان دارد با شدت و صورت تمام به این بانوی روشنفکر خیانت میکند و ایشون هر بار در جواب بنده که میپرسم با ایشون صحبت کردن یا خیر میگن هنوز عصبانی هستن و اصلا فکر خوبی نیست که تو عصبانیت نشست و صحبت کرد!یعنی این آقای نسبتا نا محترم حتا نمیدونه که دوست جان میدونه که ایشون میرن ددر دودور!!! به عنوانه یک آدم معمولی به شدت عصبانی هستم.