دارم کم کم به این نتیجه میرسم که روزایی که کارم خیلی زیاد و باید صد در صد حواسمو بدم به کار میشینم و اینجا براتون فلسفه میبافم! وقتایی که سرم خلوت و دارم چایی و کافیهای پی در پی که برام میادو مینوشم اصلا حتا یادم هم نمیفته که میتونم بنویسم!!! یکی دیگه از عمده مسائلی که باعث میشه بنویسم نبودن دوست و یار گرانمایه همخونه جان عزیز دله.وقتایی که ایشون هست من عمده فلسفه بافی هم رو با ایشون قسمت میکنم و شما از خوندن لاطائلات من راحت هستین!
یه اتفاق دیگه هم این وسط مسطا افتاده که همانا بودن مادر جانمان در هوای سرد و پاییزی اینجا و گفت و چایی در خدمت این بزرگوار است.