هیچی دیگه میخواستم پریروز بیام جریان اون دوستمو تعریف کنم که نشد!
دیروز میخواستم بیام جریان آشنایی خودمو همخونه رو تموم کنم که نشد!
همین دیگه امروز اومدم دیدم که سالگرد ازدواجمونه!
بعله اینطوریاس دیگه.بالاخره دوران تحصیلی ما هم به سلامتی و دل خوش به پایان رسید.در واقع اگه بخوام باهاتون خیلی روراست باشم همچین خودم یه نموره هلش دادم و به پایان رسوندمش.والا به خدا نه پیپر میخوام بدم نه حال تز نوشتن داشتم.خودمو کورس بیس کردم و یا علی! من که اهل پی اچ دی نبودم.خودمو سر یه تز معطل میکردم که چی بشه؟؟؟یا حالا که میره اسم ما رو سرچ کنه ببینه پیپر دادیم یا نه؟؟؟
اصلا چرا راه دور بریم همین همخونه خودمون چندتا ژورنال پیپیر و ابسترک و ترنزاکشن داده باشه خوبه هان؟؟؟بعد من ازش میپرسم حالا هانی با اینا چی کار کردن جایی هم چاپ شده؟بعد فک کن با په ناراحتی دست منو گرفته اورده پای نت که اسمشو سرچ کنیم.بعدش خودمم تعجب کردم که ای بابا با یه نیمچه دانشمندی زندگی میکردیم خبر نداشتیم!
یعنی همچین اوضاعیه برا منی که عشق درس خوندم تو حتی یه تک سلول بدنم نیست.چه فرقی میکنه که تز بدم یا با همین کورس های بی پدر سر کنم؟
پوروپوزال تز خدا بیامرزم به بابام نشون دادم.یه کپی هم براش گرفتم حالا حالا ها خوش باشه!
راست میگن که هرکسی رو بهر کاری ساختن.الانم خستم!
اگه خسته نبودم تعریف میکردم که آیفون بردم سر امتحان و یه سری جوابامو دبل چک کردم که درست باشن!خدا واقعا مخترعشو غریق رحمت و نعمت کنه و همچنین فایدو رو که یه همچین دیتا پلن پدر مادر داری میده دست ملت.حالا هی بیاین بگین کانادا بده!