زنانه

یک تجربه!!!

زنانه

یک تجربه!!!

Should I use the F word???


دوستان من دوباره دچار یاس فلسفی شدم.

28 اردیبهشت سالگرد ازدواج ماست(نه اون ماست ها!!!من و همخونه جان).

من هیچگونه برنامه ای ندارم.بعد اصلا آمادگی شم ندارم!

تازه بابام هم داره میاد پیشم که آمادگی که هیچ مهد کودک شم ندارم!!!

خلاصه که حالا چی؟؟؟من چی کار کنم؟؟؟

پیشنهادات خود را تا 3 روز پیش از این تاریخ به دفترخانه کا ارسال نمایید انشالا به قید قرعه به بهترین نظر مدال افتخار و دکترای افتخاری داده خواهد شد.


* پیشنهاد مهمونی از همین اول وتو هستش چون دفاع آن حضرت (مسیو همخونه)نزدیک بوده در همین راستا ما به ف8ا8ک رفته پیشاپیش و قول یه سور تپل به همه دوستان دادیم.


*میگما هیچ کار کنیم چطوره؟؟؟

این پست مخاطب خااااااااااص دارد!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

از خودمان پرده برداری میکنیم!!!

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

همخونه ایز ا کول پرسن!!!


نزدیک ظهر زنگ میزنه احوالپرسی.میگه چه خبر؟چی کارا میکنی؟ میگم هیچی! یه آهی میکشم میگم امان از سربه زیری! میخنده و میپرسه چرا؟چی شده؟

میگم خب دیگه اگه سروگوشم میجنبید الان تک و تنها ننشسته بودم. دوست پسرم اینجا بود!!!صبح تا شب تنهام تو هم که نمیتونی از اونجا بزنی بیرون.خونه خالی.موقعیت کاملا سیف!!!


میگه دیگه دوست پسر پیدا کردن برات سخت شده!(خودش که با اصرار میگفت نه گفتم آن جنرال

 دوست پسر پیدا کردن سخت شده نه برا تو!)


میگم آی  آی آی برا من سخت شده؟


_نه به خدا.برا همه!!! تازه این که حرف من نیست حرف آوریل ه!(دوست من که به تازگی از شوهرش جدا شده و تا 2 ماه پیش میگفت دیت کردن سخت شده و حالا یه دوست پسر پیدا کرده و کلا ما رو بوسیده گذاشته کنار!!! امان...)


* نه دیگه سخته برام دیگه؟ حالا بذار یه امتحانی بکنم!


_تو هم منتظر بودی که من بهت پرمیت بدم دیگه؟؟؟


*آره دیگه به هر حال اجازه م دست تو هستش!


_حالا کجا قایمش کردی؟تو کمد؟؟؟


*



داستان یک عروسی/فی فی JLO


نمیدونم چرا چندوقته که میخوام بیام اینو بنویسم.هر روز این جریانه تو مغزم وول میخوره.هربار که با داداش جانم حرف میزنیم این ماجرا هم درونش میگنجد.

و حالا جریان چیه؟؟؟نامزدی دوست صمیمیم که با خاطرش عنر عنر پاشدم رفتم ایران.

این دوستم که میگما یعنی خیلی دوستیم با هم باباهامون با هم همکلاسی بودن و من خاطرات دوران شیرخوارگی دارم با ایشون.حالا چرا اینو میگم؟چون من بدجور در بطن این جریان جا خوش نمودم!!!

من پنج روز بعد از عروس رسیدم ایران که میشد دو هفته قبل از عروسی.

چند روزی که فقط به جیغ و خوشحالی گذشت تا اینکه ده شب به عروسی خواننده گروه ارکستر/دی جی زنگ زد و گفت که متاسفانه مادرش فوت کرده و نمیتونه شرکت کنه تو مجلس.این دی جی که میگم تقریبا تو یه بازه زمانی مثلا ده سال شما فرض کن تمام مجالس این مملت رو برگزار کرده بود و ما هیچکی رو نمیشناختیم در این حد که از فدراش تو نیازمندیهای همهری دنبال دی جی میگشتیم!!!

با خودش تماس گرفتیم و گفتیم دستمون به دامن نداشتت یکی رو معرفی کن. اون بنده خدا هم یه لیست داد دست ما که تماس بگیریم و بگیم ایشون معرفی کردن.حالا الان کیه؟؟؟(اون موقع!) فصل عروسی!!!به هرکی زنگ میزدیم برا دو ماه دیگه وقت میداد! دیگه به اینجا رسیده بودیم که آقا جون خون خودمون رو کثیف نکنیم و خودمون یه نوار میذاریم شادی میکنیم دیگه مگه چیه؟؟؟

تو این فاصله یکی از اون عزیزانی که بهشون زنگ زده بودیم زنگ زد و گفت عروسی اون شبم کنسل شده چون مادربزرگ دوماد مرحوم شدن.اینقدر ما خوشحال شدیم که نگو برا روح اون تازه گذشته هم خیرات دادیم که خودش نمیدونست چه لطفی به ما کرده!

در  این نقطه بوذ که عروس گفت بریم یارو رو ببینیم و یه سری آهنگ خودمون رو بهش بدیم.آقاهه ساعت یازده شب به ما وقت داد که بریم دیدنش!

دیگه ما بعد از پیچیدن بیش از هزار دلمه(دوست من ترک هستش من نمیدونم بقیه ترکها چگونه اند ولی تو برنامه های این فامیل زیاد شرکت کرده ام و مهم نیست که کیترینگ مراسم رو کجا انجام میده اینها حتما خودشون دلمه و کوفته آماده میکنن و میدن که با شام سرو بشه!) ساعت 11 رفتیم دیدن آحای دی جی! حالا اینجا رو داشته باشین.من کلا مانتو تو کارم نیست هرچیز گل و گشاد و بلندی رو به عنوان پوشش استفاده میکنم ایضا عروس خانم هم! خلاصه که ما داغون داغون لهه له رفتیم اونجا و یه سی دی هم بردیم که توش یه سری آهنگهای ترکی و یه سری آهنگهای سوپر قدیمی بود شاهکارش هم لب کارون!!!

آقاهه ما رو که دید کپ کرد! همون اول هم قیمت و گفت که ما از ترسمون مه یه دفعه یه هفته مونده به عروسی ایشونو از دست ندیم نصفشو اول کاری دادیم.

سی دی مون رو خیلی مودبانه دادیم و گفتیم آقا جون ما میخوایم طبق این تم باشه موزیک اون شب. سی دی رو گذاشت بعدش یه سری از رو تاسف تکون داد و گفت اینا همه قدیمیه.گفتیم نه همینا خوبه. حالا این هی سی دی رو بالا پایین میکرد و جدید ترین آهنگی که توش بود تو عزیز دلمی منصور بود!!!

یهنی هرچی آهنگ قری مال دوره کودکی و نوجوانیمون بود ما جمع کرده بدیم تو این سی دی بدبخت.

خلاصه که یه نگاهی بهمون کرد و گفت خب باشه دیگه دیره و من مزاحمتون نمیشم ما فهمیدیم که باید خلوت کنیم. رفتیم خونه فرداش زنگ زد که یه سر تشریف بیارین. دوست جون سکته زد که یارو میخواد بگه نه!

رفتیم. ما رو نشوند و گفت من یه سری از کارای خودمو براتون آماده کردم شما گوش کنین ببینین خوشتون میاد؟ گفتیم بفرما.آقا شروعش با آهنگ آیم س8ک8س8ی اند آی نو ایت بود. دیگه هرچی آهنگ خارجی با ناموسی بشکن بالا بنداز بود این تو برنامش جا داده بود!

بهش گفتیم برادر نمیخوایم که ورزش کنیم میخوایم برقصیم.قصه رو کوتاه میکنم که با نارضایتی رضایت داد که ما با همون آهنگای داغون خودمون برقصیم!

موقع بیرون اومدن بهش گفتیم برا تانگو شما برنامتون چیه ایشون با خنده فرمودن برنامه خودتون چیه؟؟؟گفتیم Better today خوبه؟ فرمودن این دیگه مال چه قرنیه؟؟؟گفتیم بابا این خیلی معروفه برا تانگو! Coffey Anderson شما نمیشناسی؟ با همون خنده فرمودن خیر! گفتیم اوکی این آی پاد ما دست شما باشه این توش هست! براش هم اوردیم که بدونه کدومه!

خلاصه که شد شب عروسی یه بار هم قبلش زنگ زدیم که آقا جون این آی پاد ما رو بیار اون شب.

رفتیم آرایشگاه و به قول عروس بعد از یه سال خودمون رو خوشگل کردیم.

داداش عروس تعریف میکرد که دی جی جان که رسیده بوده به باغ زنگ زده بوده دبل پک با برادر عروس برا آدرس!!!

بعدم که ما اومدیم و سراغ آی پاد جان رو گرفتیم ایشون باورشون نمیشد که ما همونی هستیم که آی پاد رو در اختیارشون قرار دادیم!!!

خلاصه که به قول مامان جان ما سرخاب و سفیداب مرا زیبا کند. و بنده هم در گوشه ای میگویم نه همین لباس زیباست نشان آدمیت!

آره بابام جان.خلاصه که به قول مادر محترممون ما شورانگیزی هم از خودمون دراوردیم که در دیکسیونر مادر ما شورانگیزی مخلوطی از رقص بانو جومیله و ادا و اطوار خانم شهناز تهرانیست!!!

که ما از این هنرهای دستی توی کیسه مارگیریمان بسیار داریم!!!

آخر شب هم آقای دی جی جان به ما گفتن لباسمان بسیار زیباست ما هم فرمودیم مرسی JLo هست تا چشم ظاهر بینشون درآید! و طلب شماره کردند که فرمودیم ما ایران نیستیم و برای عروسی یار دبستانیمون اومدیم!!! صدایش را هم در نیوردیم که همخونه ای هم داریم باشد که دلشان و مات*ح*تشان بیشتر بسوزد.

Better Today